عليعلي، تا این لحظه: 13 سال و 9 ماه و 1 روز سن داره

موسیقیدان کوچک

كودكيم

پسرم وجود مامان هستي من تك تك نفس هام ممنونتم كه با امدنت كودك درونم رو دوباره زنده كردي حالا حالا  هاميخوام با تو كودكي كنم بهترين هديه تو به مامان ...
27 مهر 1390

كنسرت دايي و رفتن علي جون به كنسرت

٢٥ /٦ دايي مهدي در تالار ايوان شمس كنسرت داشت و من و تو بابايي همراه خاله ها و مامان فاطمه رفتيم برنامه با 2ساعت تاخير شروع شد و تو يه كوچولو شروع كردي به اذيت ولي وقتي رفتيم تو برات خيلي جالب بود و مدام ميپرسيدي اين چيه و وقتي دايي اومد رو سن و به تو نشونش دادم اول يه كم مكث كردي چون توقع نداشتي دايي رو اون جا ببيني ولي بعد شناختيش و مدام ميگفتي داي داي حالا خوب شد داد نزدي چون وقتي دايي رو صدا ميزني اگه جوابت رو نده بلند هي ميگي داي داي .و وقتي برنامه شروع شدديگه يواش يواش غر غر كردن تو  هم شروع شد كه با دادن ريموت ماشين اروم شدي  هر قطعه كه تموم ميشد و مردم دست ميزدن تو نانا ميكردي ولي ديگه 5 دقيقه اخر حسابي كلافه شدي و رفتيم ب...
26 مهر 1390

پسر باهوشم

شازده کوچولو مامان سلام چند روز یاد گرفتی میگی بله و تا گوشی تلفن میبینی میذاری در گوشت و میگی بله. ٤تا از اعضای بدنت رو هم یاد گرفتی پا دست مو چشم. ادای مادر جون رودر میاری چون مادر جون واست الکی میخنده تا بهت میگم علی مادر جون چیکار میکنه  تو هم زود شروع میکنی به الکی خندیدن باهوشششش مامان. عمه و عمو رو هم یاد گرفتی و تا میبینیشون صداشون میزنی مهربونننننننننننن منییییی تو. ماماني  وقتي تو خونه اييم تا يه صداي بلند ميشنوي از بيرون  زودي به من نگاه ميكني ميگي چيه؟؟؟؟و اون چشمهاي قشنگت از تعجب گرد شدن راستيييييييييييييييييي ديوانه وار عاشق ريموت ماشين هستي بيچارمون كردي با هزار ترفند بايد سوار شيم كه ...
26 مهر 1390

وااااااااااااااااااااااااااااااايييييييييييييييييي راه رفتي مامانيييييييييييييييييييييييييييييييي

عزيز ترينم شيزينم  گل ماماني قندو عسلم تو روز چهارشنبه 90/6/20 راه رفتي اولين قدم هاتو برداشتي صبح وقتي صبحانت رو خوردي داشتي بازي ميكردي كه يدفعه  خودت شروع كردي به تاتي كردن ماماننننننننننننننن فدات شه تو با اين كارت قشنگ ترين روز رو واسه ماماني رقم زديييييييييييي  از ذوقت مدام راه ميري و خودت هم كلي ميخندي و دستات رو ميگيري جولوت و ميخندي چشم هاتم ميبندي  تازه دور هم ميزني جوننننننننننننننننننننننننننننننننننن منييييييييييييييييييييييييي تو .تويه كوچولو دير راه افتادي يعني تو 1 سال و 2ماه و 3روزگيتتتتتتت خدا رو شكككككر دوستتتتتتتتتتتتتتتتت دارم ...
23 مهر 1390

استقلال

ماماني چند وقتي ميشه كه دوست داري خودت غذا  بخوري و با كارات نشون ميدي كه دوست نداري من به بشقابت دست بزنم و خودت ميذاري جلوت و با قاشق ميخواي بخوري ولي ميريزه بعد قاشق رو ميذاري كنار و با دست مشغول ميشي لذت ميبرم كه ميخواي كارت رو خودت انجام بدي حس استقلالت بزرگه مردددددددددد مامان . ووقتي مشغول بازي هستي مشكلي پيش مياد سعي ميكني خودت حلش كني و به مامان كاري نداري يا با كسي بازي ميكني اگه چيزي پيش بياد هيچ وقت سمت مامان نمياي يا حقت رو ميگيري يا ميگذري . دوست دارم كاش ميدونستي چقدر!!!!!!!!!!
18 مهر 1390